ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
 
    در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
 
    عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
 
    از چارسو راه مرا بستند
از چارسو چاه است و گمراهی
 
    پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
 
    زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
 
    به بام بر شدهام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
 
    بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
 
    پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
 
    خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
 
    حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
 
    ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
 
    دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟