این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
 
    با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
 
    مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
 
    هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
 
    زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
 
    باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
 
    حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
 
    امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
 
    دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟