شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
 
    روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
 
    تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
 
    این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
 
    دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
 
    حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
 
    دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟