ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
 
    و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
 
    بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
 
    بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
 
    حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
 
    پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
 
    دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟