عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
 
    ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
 
    آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
 
    حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
 
    این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
 
    تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
 
    در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
 
    خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
 
    امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
 
    نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
 
    دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
 
    به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
 
    حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
 
    وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد