ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
 
    در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
 
    ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
 
    آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
 
    صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
 
    دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
 
    هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
 
    امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
 
    نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش