ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست