شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
 
    برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
 
    رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
 
    ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
 
    آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
 
    بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
 
    مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
 
    گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
 
    هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
 
    امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
 
    باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
 
    پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
 
    نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
 
    ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
 
    چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز