خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...