شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
 
    صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
 
    برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
 
    وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
 
    رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
 
    بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
 
    گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
 
    اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
 
    باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
 
    رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
 
    دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
 
    چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز