میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟
چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
چو بر آیینۀ خورشید میشد بغض شب پیدا
به نبض سینۀ مهتاب دیدم تاب و تب پیدا
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی
خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی
گرانترین و گرامیترین کتاب تویی
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
هنوز میچکد از چشمها بهانۀ تو
بیا که سر بگذارد جهان به شانۀ تو
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است