خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
اى نفس صبحدم! دعاى که دارى؟
بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس