پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
کربلا گفتم، دلم لرزید، گفتم: یا حسین
اشک روی گونهام غلتید، گفتم: یا حسین
امروز که خورشید سر از شرق برآورد
از کعبۀ جان، قبلۀ هفتم خبر آورد
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
چقدر ریخته هر گوشه و کنار، غم اینجا
نشسته روی دو زانو امام، هر قدم اینجا
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب
باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم