حُسن تو به هر دیده مصوّر شده باشد
جا دارد اگر مهر منوّر شده باشد
ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور»
هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور
ای روشن امید که در دل نشستهای
چون چلچراغ عشق، به محفل نشستهای
دلا بکوش که با عشق آشنات کنند
چو عاشقان به غم دوست مبتلات کنند
گاهی دلم به سمت خدا میبرد مرا
یعنی به آستان رضا میبرد مرا
سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم