کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد
صبح فراقِ ما، شده از شام، تارتر
دل داغدار و، سینه از او داغدارتر
بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست
نسیم، چشم به راه گرهگشایی توست
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
خوش باد نوایی که تواَش نغمهزن آیی!
صد سینه صدف داری اگر در سخن آیی!
تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی
تو یوسفی تو که یاایّهاالعزیز منی
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
او جز دلِ تنگِ مبتلا هیچ نبود
جز پای سفر، دست دعا هیچ نبود
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
یکی بیاید این نخل را تکان بدهد
به ما که مردۀ جهلِ خودیم، جان بدهد
وقتی که دیدمش،... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
آمدی، بوی آشنا داری
آمدی از دیار آتش و دود
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد