دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو