آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی