آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
ای روشنی آینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئلهها را
هر چند ستاره غرق اشک و آه است
خورشید، دلش گرفتهتر از ماه است
با تیر غم و بلا، نشانش نکند
حیران زمین و آسمانش نکند
میخواهی اگر روشنی آب شوی
یا در شب تیره مثل مهتاب شوی
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
بر سفرۀ این و آن، سخن ساز مکن
جز درگه حق نیازت ابراز نکن
خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
چون صبح، کلید آسمان میدهدت
عطر خوشِ عمر جاودان میدهدت
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
میخواهی اگر رزق فراوان برسد
از ابر کرم بارش باران برسد
گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
روشن چو دل از نور محبت گردد
با مهر قرین، دور ز محنت گردد
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
باید گلِ سرزمین ادراک شدن
از خاک برآمدن به افلاک شدن