آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
ای روشنی آینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئلهها را
هر چند ستاره غرق اشک و آه است
خورشید، دلش گرفتهتر از ماه است
کس بهغیر از تو نخواهم چهبخواهی چهنخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
آغاز سخن به نام حق باید کرد
هم پیروی از مرام حق باید کرد
ای نام تو شَهد سخنم یا الله
آرام دل و جان و تنم یا الله
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»