پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید