ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
سخنی ز کربوبلا بگو، نفسی از آنچه که دیدهای
دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیدهای، چه شنیدهای