هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
ای زینب ای که بیتو حقیقت زبان نداشت
خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت
کس بهغیر از تو نخواهم چهبخواهی چهنخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
آغاز سخن به نام حق باید کرد
هم پیروی از مرام حق باید کرد
ای نام تو شَهد سخنم یا الله
آرام دل و جان و تنم یا الله
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
ای آنکه فراتر از حضور نوری!
با این همه کی ز دیدهام مستوری؟!
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست
دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو