در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلّغ، بلّغ... ندا به پیغمبر داد
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
منشق شده ماه از جبین در شب قدر
خورشید به خون نشسته بین در شب قدر
ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
روشن چو دل از نور محبت گردد
با مهر قرین، دور ز محنت گردد
آغاز سخن به نام حق باید کرد
هم پیروی از مرام حق باید کرد
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
ای خواب به چشمی که نمیخفت بیا
ای خنده به غنچهای که نشکفت بیا
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن