باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
سخنی ز کربوبلا بگو، نفسی از آنچه که دیدهای
دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیدهای، چه شنیدهای
به نینوای حسین از «شفق» سلام برید
سلامِ خستهدلی را به آن امام برید
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
زود بیدار شدم تا سرِ ساعت برسم
باید اینبار به غوغای قیامت برسم
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
چشم از همه کائنات بستی، ای عشق
در کعبهٔ کربلا نشستی، ای عشق
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش