نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
چقدر ریخته هر گوشه و کنار، غم اینجا
نشسته روی دو زانو امام، هر قدم اینجا
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
شاید او یوسف ذریۀ طاها میشد
روشنیبخشِ دل و دیدۀ بابا میشد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا