شاید او یوسف ذریۀ طاها میشد
روشنیبخشِ دل و دیدۀ بابا میشد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
دخترم، بیتو بهشتِ جاودان شیرین نبود
بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود...
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند
صبح سپید سر زد و خورشید خاورش
گیتی سیاهجامه فرو ریخت از برش
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
نشستم گوشهای از سفرۀ همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
اگر به شکوه، لب خویش وا کند زهرا
مدینه را به خدا کربلا کند زهرا
عطر او آفاق را مدهوش کرد
دشت و صحرا را شقایقپوش کرد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور