با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود