چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد