حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
ای آنکه عطر در دل گلها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است
بهار فصل صمیمیت خداوند است
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید