از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
نعرهزنان ایستاد بر سر میدان شهر
رِند خیابان عشق، شیخ شهیدان شهر
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند