با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد