با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم