باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین