حاصل عمرِ ز خود بیخبران آه بُوَد
هرکه از خویشتن آگاه شد، آگاه بود
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی