دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب