دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
ای در نگاه تو رازِ هزارانِ درِ بستۀ آسمانی
کی میگشایی به رویم دری از سرِ مهربانی؟
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب