غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است