بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
شده عالم منور از جلوات محمدی
به جمال جمیل او صلوات محمدی
خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو
راهبان هر واژه در انجیل، بیسامان تو
پر میکشند تا به هوای تو بالها
گم میشوند در افق تو خیالها
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
آسمان را پهن میکردی به هنگام نماز
تا که باشد کهکشان با خاک پایت همتراز
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت