شده عالم منور از جلوات محمدی
به جمال جمیل او صلوات محمدی
مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار
برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار
ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
امروز که خورشید سر از شرق برآورد
از کعبۀ جان، قبلۀ هفتم خبر آورد
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
ای آنکه حدیث تو شنفتن دارد
گل با رخ خوب تو شکفتن دارد
باشد که دلم، راهبری داشته باشد
از عالم بالا، خبری داشته باشد
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ میکند
باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم میکند
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
گرچه درمانده و خستهام من
دل به مِهر رضا بستهام من
حُسن تو به هر دیده مصوّر شده باشد
جا دارد اگر مهر منوّر شده باشد
ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور»
هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور
آیینۀ وحی و آیت بیداریست
کارش همه دلنوازی و دلداریست