پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود