باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم