گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست