خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد