غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را