علی بجنگ، حسن صلح کن، حسین فدا شو
غدیر معنیاش این است عبد محض خدا شو
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یکطرفشمسالشموسویکطرفشمسالضحی
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زندهست علی خانهنشین نیست
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
یوسف، ای گمشده در بیسروسامانیها!
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
گل شمّهای از آیۀ تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
نعرهزنان ایستاد بر سر میدان شهر
رِند خیابان عشق، شیخ شهیدان شهر
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را