گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود