دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم