هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را