تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید