سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود دراین شهر ايمانش